گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم …
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست …
::
::
باران که گذشت
دلم پرواز می خواهد…
دلم با تو پریدن در هوای باز می خواهد…
دلم آواز می خواهد…
دلم از تو سرودن با صدای ساز می خواهد…
دلم بی رنگ و بی روح است…
دلم نقاشی یک قلب پر احساس می خواهد…
::
::
نمیدانی … !
چطور گیج می شوم …
وقتی هرچه می گردم …
معنی نگاهت …
در هیچ فرهنگ لغتی …
پیدا نمی شود … !
::
::
مثلِ همیشه برای تو می نویسم
تو
به نیت هر که دوست داری بخوان …
::
::
این روزها
همه چیز بوی تو را دارد
حتی هوا …
آنقدر زیاد که دوست دارم …
رگهایم هم احساست کنند …
::